از مشهد الرضا برایتان می نویسم
چهارشنبه ساعت یک ربع به یازده است.حرکت من از دانشگاه به قم.حدودا ساعت سه بعد از ظهر به قم می رسم.دیرمان شده است اما من نمی خواهم زیارت حضرت معصومه را قبل از زیارت برادر از دست بدهم.از کنار مسجد اعظم وارد حرم می شوم.حسش شبیه مسجد گوهر شاد است کنار حرم برادر.قبل از ورود اجازه می گیرم.شنیده ام اگر گوشه چشمت هنگام اذن تر شد یعنی رخصت داده اند.
گویا بدون اجازه وارد شده ام.خانم جان مرا ببخش...
بالای سر ، روبه قبله شروع می کنم: سلام بر شما ای پدر همه ی ما که برگزیده ی خدا شده ای.
دلم آرام می گیرد آخر پدر ما نمونه عینی پذیرش توبه از خداست.
می گذرد ناگهان پیامبر و اهل بیتش را حاضر و مقیم حرم می یابم.به من خرده نگیرید ، از پیامبر به بعد ضمیر ها تغییر می کند.از غایب به حاضر...
می دانی چرا ؟ چون قم عش آل محمد(ص) است.
می گذرد ...
سلام بر شما ای حسن جان پسر علی (ع) (السلام علیک یا حسن ابن علی (ع) )
سلام بر ...
پس شمایش کو؟!!!
چرا دوباره ضمیر تغییر کرد؟
السلام علی الوصی من بعده
کجایی وصیت شده ی بعدی؟
می گذرم... این کار همیشه من است... اگر به همین راحتی نمی گذشتم که ...
می روم کنار آن پنجره .بهشت را از این پنجره می توان احساس کرد.
آهان ، اینجاست ، هشتمین در فردوس را می گویم.
یا فاطمة المعصومه اشفعی لنا فی الجنة
راستی انشاالله سلامتان را به برادر می رسانم.
گویا دوری از برادر خیلی سخت است.اینجا نگذاشتند خواهر به برادر برسد اما جای دیگر برعکس...
می گذرم ...
می روم سر قرار . روی مقبره اش شیشه ای انداختند .دقت که می کنم زیر ششه را بخار گرفته است.عجب تر و تازه است بهشت.حکاکی زیبایی است :العبد.
و من می گذرم...
پایان قسمت اول .
باسلام
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
زیارت قبول
خوشا به سعادتتان،کاش امام رضا.............