مستــــنادر

گروه مستند شهید نادر مهدوی . دانشگاه صنعتی مالک اشتر

مستــــنادر

گروه مستند شهید نادر مهدوی . دانشگاه صنعتی مالک اشتر

برای نویسندگان آینده ی مستنادر

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۱۱ ب.ظ

داستان ما و کدخدایی که نمی‌خواست فرفره بسازیم!

ما فرفره نداشتیم. بچه‌های کدخدا داشتند اما همبازی ما نبودند که دست ما بدهند. مسعود و مجید نقشه‌اش را کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد. ما که فرفره‌دار شدیم، لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ. گفت: «دیدید می‌شود، می‌توانید!»

داستان ما و کدخدایی که نمی‌خواست فرفره بسازیم

از ترس بچه‌های کدخدا، داخل خانه فرفره بازی می‌کردیم. مبادا ببینند و به تریج قبایشان بربخورد. اما خبرها زود در دهکده ما می‌پیچید.

خبر که به گوش کدخدا رسید، داغ کرد. گفت: «بیخود کرده‌اند. بچه رعیت را چه به فرفره بازی.» و گیوه‌اش را ورکشیده بود و آمده بود پیش عمو محمد به آبروریزی. (بعداً شنیدیم که همان روز، کدخدا دم گوش میرآب گفته: «این اول کارشان است. فردا همین فرفره می‌شود روروک و پس فردا چرخ چاه.» بیشتر موتورپمپ‌های آب ده، مال کدخدا بود.)

عمو محمد که صدایمان کرد، فهمیدیم کار از کار گذشته. فرفره را برداشت و گذاشت داخل گنجه. درش را قفل کرد و کلیدش را داد دست بچه‌های کدخدا. که خیالشان راحت باشد از نبودن فرفره.
رفتیم پیش بابابزرگ با لب و لوچه آویزان. فهمید گرفتگی حالمان را. عموها را صدا زد. به عمو محمد گفت: «خودت کلید را دست کدخدا دادی و خودت پس می‌گیری.» 

عمو محمد مرد این حرفها نبود. همه‌مان می‌دانستیم. بابابزرگ گفت: «بروید و قفل گنجه را بشکنید.» عمو محمود گفت: «کی برایتان فرفره خرید؟ کدخدا؟!» گفتیم: «نه عمو جان! خودتان که می‌دانید، خودمان ساختیم!» گفت: «دیگر بلد نیستید بسازید؟» گفتیم: «چرا!» گفت: «بهترش را بسازید.» و رفت در خانه کدخدا به داد و بیداد. صدای بگومگویشان ده را برداشت. این وسط ما، قفل گنجه را شکستیم و بهترش را ساختیم.

بچه‌های کدخدا فهمیدند. کدخدا گر گرفت. داد زد: «یا فرفره یا حق آب!» و به میرآب گفت که آب را روی زمینهای همه‌مان ببندد. کار سخت شد. عموها از هزار راه ندیده و نشنیده، آب می‌آوردند سر زمین. که کشتمان از بی‌آبی نسوزد. 

مسعود را گرفتند و کتک زدند. زورمان آمد. مجید به تلافی‌اش، روروک ساخت. کدخدا گفت که گندم و تخم‌مرغ هم ازمان نخرند. مجید و مصطفی را هم گرفتند و زدند. صدای عمو محمود، هنوز بلند بود اما گوشه و کنایه‌ها شروع شد. 

عمو حسن جمعمان کرد و گفت: «این جور نمی‌شود. هم فرفره شما باید بچرخد و هم زندگی ما.» از بابابزرگ رخصت گرفت و قرار شد برود و با خود کدخدا حرف بزند. وقتی که برگشت، خوشحال بود. 

گفت: «قرار شده روروک را خراب کنیم اما فرفره دستمان باشد. آنها هم تخم‌مرغمان را بخرند و هم کمی آب بدهند.» بابابزرگ گفت: «کدخدا سر حرفش نمی‌ماند.» عمو حسن گفت: «قول داده که بماند. ما فرزندان شماییم. حواسمان هست!»

بچه‌های کدخدا آمدند و روروک را، جلوی چشمهای خیس ما، خراب کردند. عموحسن آمد و فرفره را گذاشت پیش دستمان و رفت که با کدخدا قرار و مدار بگذارد. دل و دماغی نداشتیم برای چرخاندن فرفره. مهدی گفت: «وقت زانو بغل کردن نیست. باید چرخ چاه بسازیم. کدخدا از امروز ما می‌ترسید نه دیروز فرفره و روروک ساختن‌مان.» بابابزرگ لبخند زد.

عمو حسن هر روز با کدخدا کلنجار می‌رفت. یک روز خوشحال بود و یک روز از نامردی کدخدا می‌گفت. ما می‌شنیدیم و بهش «خدا قوت» می‌گفتیم. بچه‌ها داشتند بالای پشت بام یواشکی چرخ چاه می‌ساختند.
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۱
حسین قائمیان

نظرات  (۱۴)

احسنت به صاحب این ذهن زیبا.
عالی بود ولی همیشه انگار یکی تو کمین نشسته واسه گرفتن از ما...

شاید بی ربط باشه؛ولی...

"نه ازترس خدا از ترس این مردم به محرابم

اگرمیشد همه محراب را میخانه میکردم

اگر میشد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد

حقیقت را اگرمیشد شبی افسانه میکردم"

ممنون عالی بود حسین آقا.
شاید بی ربط باشه ولی بد نیست بدونین :
- وندی شرمن چند هفته پیش گفته بود : طبق بندهایی که ایران تو توافق نامه قبول کرده باید در جهت اعتماد سازی فعالیت های موشکیش روهم تقلیل بده. این در حالیه که دوستان دیپلمات گفتن که موشک ها و صنایع دفاعی خط قرمز ماست و عقب نمیشینیم.( البته قبلا هم غنی سازی رو خط قرمزاعلام کرده بودن)
- جدیدا هم عزیزان دیپلمات ( بعد از این همه ایام که ما داریم حنجره خودمون رو پاره می کنیم و بهمون گفتن بیسواد ) اعلام کردن که : ما به مذاکره با 5+1 خوشبین نیستیم.
یاد یه شعری از شمس افتادم کاملا بی ربط  :
چون ملک ساخته خود را به پر وبال دروغ / همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگ/ هین چرا غره شدستی تو به سیم و زرشان
شیر مردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان / برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان

»»» دلبسته دلدار خراسانی خویشم «««


۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۲ حسین قائمیان
بی ربط نیست که شما انقدر از این عبارت استفاده می کنید!
یه جایی باید دیده باشمش!
بی ریط نیست که بی ربط نیست !
تو خود بخوان این مجمل ... !

از این وبلاگ مدتیه دیدن می کنم و خوشم میاد از بحثها فرصت خوبیه که میشه نظرات مختلف رو شنید. این شعر تقدیم به همه تون

جنون مدد کن و برگردان مرا به جاده ی ویرانی

به انتهای برآشفتن در ابتدای پریشانی

چو تا ابد من سرگردان دچار عقل نخواهم شد

چه بسته ای در زندان را بروی حسرت زندانی

زبان به نام تو می گردد هنوز در دهنم اما

نمانده جرأت ابرازی در این جسور بیابانی

"شاعرش من نیستم اما خیلی دوست داشتم من گفته یودمش"

فرگرد بی ربطی

بی ربطی خود یک بی ربطیست
در بی ربطی هزاران راه برای یک رابطه در منطق بدیهیسم وجود دارد
حکیم ارد بزرگ
این بی ربطی هم موضوعی شده ها، 
انگار بعضیا آفریده شدن که جنجال درست کنن حالا یا با ایراد سخنرانی یا با یه نظر فرقی نمیکنه، به هر حال خدا همه صاحبان نظرات بی ربط رو حفظ کنه. 
ان شا الله.

ای بابا!!!!

آدم جرات نداره یه چیز بگه........البته شاید نظرماهم بهونه ای شد که دوستان

 نظرات خودشون رو بگن.

همگی در پناه حق.

۱۳ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۰۵ حسین قائمیان
از تمام نظرات مربوط و غیر مربوط تشکر می کنم.
راستی رد شدن تعداد نمایش ها از 10000 رو هم تبریک می گم!
آقا ما حالا یه چیزی گفتیم. نمی دونستیم این قضیه ربط و بی ربط قراره به یه مسئله فلسفی تبدیل بشه !!!
دوستان انقدر زیبا در این مورد سخن گفتن که من دوباره یاد یه شعری افتادم که بی ربط با حال و هوای این روزای بعضیامون نیس:

آشفتگی من به شما ربط ندارد / یعنی به شما یخ زده ها ربط ندارد
آواز سکوت است دلم ، ترجمه اش کن / ناز نفسی که به هوا ربط ندارد

شرمنده که با نظراتمون موجب ناراحتی دوستان میشیم.

»»» دلبسته دلدار خراسانی خویشم «««


 

 


 


من می میرم برای این آشفتگی های آلرژیک !
سلام علیکم

از این که وبلاگ و گروه مستنادر بی درنگ در مسیری که براش تعریف شده بود در حال پیشرفته ، خیلی خوشحالم و ظاهرا جایگاه(خالی) رسانه به وضوح روشنه

به امید این که تمام تقاط تحول آفرین به راه راست کج شوند
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی